همین اولش بگویم که بنده همچین سالک الی الله و اهل تحفُّظ و این طور مسائل نیستم و همان که نماز و روزه ام قضا نشود باید کلاهم را هم بالا بیاندازم و هرچه هم که میکنیم از ترس آتش جهنم است. گفتم که یک وقت فکر نکنید خودم به این حرف ها که می زنم عاملم. نخیر! البته که سعی مان را می کنیم اما متأسفانه چیز به دردبخوری از آب درنیامدیم به طوریکه بسیاری از دوستانمان حتی ما را غرب زده و از دست رفته می دانند، لکن برحسب عادت تجربه آموزی گفتیم چیزهایی که تجربه کردیم را اینجا بیاوریم شاید به کار کسی آمد.
دوستم در وبلاگش یک مطلبی نوشته بود من باب اینکه ما بالاخره مصلح اجتماعی بشویم یا خودمان را اصلاح کنیم؟ خب بله که این دو با هم منافاتی ندارند اما یک جاهایی باید یکی را انتخاب کرد گویا. اگر قرار به مصلح اجتماعی یا فرهنگی شدن باشد باید با آدم ها متفاوت از نظر اعتقادی، اخلاقی، منش و سبک زندگی رفت و آمد و نشست و برخاست کنیم و کتاب ها و رمان ها و وبلاگ هایی که طرفدار اسلام ناب محمدی (ص) نیستند و حتی برضدش تبلیغ می کنند را بخوانیم و یا حتی فیلم های این هالیوود شیطان صفت را ببینیم. خب در اینجا سولک درونی با این ورودی ها رسماً یعنی کشک! (قطعاً با ارائه ی این نظر این گزاره را پیش فرض گرفته ام که سلوک درونی بی سلوک اجتماعی مفت نمی ارزد و همینطور سلوک اجتماعی بی سلوک فردی، حالا اگر موافق این دو پیش فرض نیستید می توانید خواندن متن را ادامه ندهید، حتی شما دوست عزیز!)
بله! عرض می کردم، گاهی واقعاً آدم برسر دوراهی می ماند که چه کند! بنده این مواردی را که خدمتتان ذکر می کنم را از بزرگترها یاد گرفته ام و تجربیاتشان را در این مسأله پرسیده ام یا به رفتارها و حرف زدن ها و نشست و برخاستشان نگاه کرده و سعی کرده ام در این موضوع چیز یاد بگیرم.
معاش چنان کن که گر بلغزد پای، فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد!
اولین چیزی که قطعاً همه بهتر از من می دانید، سپردن خودتان، دلتان، فکر و خیالتان به خود اوست که هدایت و ضلالمان به دست خودش است چه اینکه در غیر این صورت قرآن خواندنمان هم جز خسران نباشد.
در این مسیر فهمیدم مهم ترین و اصلی ترین و اولین چیزی که آدم هایی با ورودی های متنوع اعم از رفت آمد با آدم ها، کتاب ها و فیلم های مختلف و جورواجور از هر طیف و سلیقه و تفکری که باید و حتماً رعایت کنند، این است که زیاد استغار کنند، ذکر بگویند، زیاد هیأت بروند و بر مصائب اهل بیت گریه کند، پای منبر بنشیند و تذکر بشنود...
استادی داریم که بعضی از خواننده های اینجا می شناسندش که استاد آن ها هم هست. خلاصه بگویم، در تاریخ سینما فیلمی نیست که ندیده و در تاریخ ادبیات کتابی نیست که نخوانده باشد، پر و پیمان ترین آرشیو فیلم و کتاب را دارد و با آدم هایی که ما حتی می ترسیم از دور نگاهشان کنیم، خاطره ها دارد! الان هم سر و مُر و گنده دارد در جهت اعتلای اسلام ناب محمدی می جنگد! و خلاصه تر بگویم که این استاد ما یک هیأتی استخوان دارست، طوریکه در شوخی هایش هم تیکه های هیأتی می آید (من از شوخی هایش فهمیدم که چقدر اهل هیأت و امام حسین (ع)و منبر است) خلاصه ایشان در سلوک اجتماعی و فردی برای من یکی که یک نمونه اعلا محسوب می شوند.
در سفارشی از امام صادق (ع) است در بحارالانوار که در آخرالزمان دعای غریق را برای حفظ ایمان زیاد بخوانید و دعا این است:
بسم ا...الرحمن الرحیم یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
سوارِ بر ماجرا باش!
این را از جلال یاد گرفته ام، همیشه تاجایی که می توانی بر سیستم باش نه در سیستم! نترسید! توضیح می دهم!
این بر سیستم بودن به معنای شوریدن و خراب کردن و زیربار هیچ حرفی ولو درست و حق، نرفتن نیست! بر سیستم بودن یعنی یک خط مرز محکم دور آن چه حق می پنداری کشیدن و تا جایی که می توانی مستقل از جامعه و آدم ها و فیلم و کتاب ها و تفکرات فکر کردن و عمل کردن. بر سیستم بودن یعنی شل و وارفته نبودن، یعنی هرکس هرچه گفت سرتکان ندادن، یعنی هرچیزی را در هر لحظه ای تحلیل کردن، سنجیدن، انتخاب کردن! و از همه مهم تر، با خود و دیگران رودربایستی نداشتن!
جلال را ببینید، پدرش آخوند است اما آن اوایل می رود، توده ای می شود و در یک سری از داستان های ابتداییش هم این ضدیت با دین کاملاً مشخص است، دوباره در حزب توده دوام نمی آورد و همان نقدهای تیز و شلاق وارش کار دستش می دهد، خودش روشنفکر محسوب می شود، اما علیه روشنفکرها چیز می نویسد، اسرائیل می رود به اسرائیل فحش می دهد، مکه می رود به عرب ها فحش می دهد، هیچ جا وارفته و شفته نیست، شکل قالب را به خود نمی گیرد، سعی می کند استقلالش را از محیط، از دست ندهد، هیچ هم اهل من بمیرم تو بمیری نیست، حرفش رک و پوست کنده، تقریباً می کوبد توی دهن طرف مقابل. :)
تحلیل کن، تحلیل کن، تحلیل کن!
باید از فضاهای فرهنگی اجتماعی سیاسی تحلیل کلی داشته باشیم. تاریخ بخوانیم و تحلیل داشته باشیم، آمریکا را بشناسیم و تحلیل داشته باشیم، جریان های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی خودمان را بشناسیم و تحلیل داشته باشیم و بعد وقتی به یک تحلیل کلی از محیط اطراف رسیدیم، این تحلیل ها سلیقه مان را هم تحت تأثیر قرار می دهد و بر همین اساس فیلم، رمان و هر محصول فرهنگی را ارزیابی می کنیم، وقتی هر کتاب و فیلم و آدمی را یک جزء از پازلِ فضای کلی که می شناسیم دیدیم، آن وقت است که حتی اگر عاشق یک جزء از این پازل شدیم و تحسینش کردیم، نسبت سنجی او با کل اجازه نمی دهد که دامن از کف بدهیم.
در جبهه ی غرب خبری نیست خوب است اما نه برای جنگِ حق علیه باطل ما! همینگوی معرکه است اما هرچه هست برای خودش و دنیایی که برای آن می جنگد متناسب است و کجا می توان از ایده های او برای آرمان ها خودمان استفاده کنیم. 1984 اورول جذاب است اما بر هیچ کس پوشیده نیست که ایشان بفرموده، این کتاب را نوشته علیه شوروی! کتاب ها، رمان ها، آدم های یک سیستم را در درون همان سیستم ببینیم و حواسمان به جامعه شناسی آن سیستم باشد و تحلیلش را پس ذهنمان خوب نگه داریم و به اگر آدمی، فیلمی، کتابی جذبمان کرد، تحلیلش کنیم که چرا من از او خوشم آمد؟ چرا جذاب بود؟ چرا حس خوبی داشتم؟
خودمان را تحلیل کنیم، در ادبیات دینی مثلاً می شود همان مراقبه و محاسبه، منتهی اینجا منظور من بیشتر از مراقبه و محاسبه در مورد تفکرات است. به علایق و سلیقه ها حساس باشیم و آن ها با اصولی که داریم تنظیم کنیم و رد تغییرها را بگیر ببینیم به کجا می رسیم!
می گویند قدیم ها، نمی دانم شاید الان هم مرسوم باشد، آدم های اهل مراقبه و تقوا، هر از چندگاهی می رفتند پیش یک عالم دینی اصیل و کاردرست، تفکرات و عقایدشان را برای او می گفتند که ببینند مثلاً درجه ی چندم یقیین اند. خوش به حالشان...
الان نریزید سرم که آزاد اندیشی چه شد، این بود آرمان های ما و این ها! شورش را درنیاورید، هرچیزی حدی دارد. بچه های خوبی باشید..! آفرین!
و قطعاً هم که تحلیل بر اساس ایدئولوژی شخص است دیگر...
خوب ها را پیدا کن!
آدم های خوب، کتاب های خوب، فیلم های خوب هرچند کم داریم، اما داریم. نمی خواهم شاخص بدهم، هرکس با تفکر و منشی که دارد می تواند خوب را از بد تشخیص بدهد. می شود کلی گفت، همان ها که بوی خدا می دهند، نور دارند، صفا دارند، اهل دل اند، همان ها را پیدا کن و روزهایی را با آن ها بگذران. اگر به کتاب خواندن عادت داری و وقت دلتنگی کتاب می خوانی، چند کتاب تمیز و بی غل و غش بگذار دم دستت هراز چندگاهی با دلت این کتاب ها را بخوان. در ادبیات خودمان کم نیست، حکیم زیاد داشته ایم که چیز نوشته اند و گذاشته اند برای ما که به واسطه شان خوب را از بد تشخیص بدهیم، به همان ها خو کن، آن وقت دیگر هر چرند به چشمت نمی آید و آب از لب و لوچه ات راه نمی اندازد.
.
.
گفتم این ها را به تجربه ی دیگران یافتم و سعی کردم تا جایی که می توانم پیاده اش کنم، خوب و بد را مشخص نکردم و در واژه ها را در عام ترین شکل ممکن به کار بردم.
دلم می خواهد دوباره آن پست ساده باشیم را زیر همین یادداشت بیاورم. آدم های مختلف دیدن، کتاب خواندن و فیلم دیدن هیچ کدام به خودی خود مایه تفاخر و ارزش نیست و چه بسا که این همه ادعاها و پز دادن های ما با مدرک دانشگاهی و کتابخانه و آرشیو فیلم هایمان مصداق همان ارزش های جاهلی باشد که فرمود: أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ.
سنت گرا (در معنای فلسفی اش) نیستم از این آدمهایی هم که این عالم مدرن را شر می دانند و تکنولوژی را یک سره شیطانی، خوشم نمی آید اما مسأله اینجاست که ما موقعیت خوبی نداریم و جایی که هستیم بیشتر به بدبختی شباهت دارد، تا خوشی و آرامشی که ره آورد جامعه ی مدرن و امکانات هیجان انگیزش است. این امکانات دارد پدر ما را در می آورد، بی آنکه خودمان بدانیم. اما چاره چیست که اگر ما به این چیزها کار نداشته باشیم این چیزها به ما و خانواده و بچه ها و فک و فامیل ما کار دارند.
این ها به عقل من رسید اگر شما هم چیزی بلدید بیایید بگوید ما هم یاد بگیریم. خدا عاقبت مان را ختم به خیر کند ان شاالله...
پ ن: یک مجموعه ی ویژه از آهنگ های پیشکشی به آستان مولا (ع)عید مبارک باشد و به خوشی بگذرد به حق شادی دل حضرت رسول (ص) در این روز...