پری
ضمن خیرمقدم، لطفاً ابتدا ویدئو را تماشا کنید.
چه مدت باید بگذرد تا عقل رس شویم؟ تا کجا باید برویم، آزمون و خطا کنیم، شکست بخوریم تا چگونه تبلیغ کردن، کار فرهنگی کردن، رسانه شدن را یاد بگیریم؟ کی می شود برای کارفرهنگی کردن از راهش وارد شویم که نه خودمان را مضحکه کنیم، نه اعصاب ملت را خط خطی؟!
اولش خیال کردم یک آزمایش علمی باید باشد، از همین آزمایش های روان شناسانه که بعد به دلیل لطافت رفتارهای بچه ها و شیرینی مواجهه ی آن ها با مسائل در فضای مجازی پخش می شود که مثلاً از فلان سن شروع می کنند به شناخت اطراف و خودآگاهی از چه سنی اتفاق می افتد و این حرف ها!
اما نحوه ی تدوین و اصلاً انتخاب پراکنده ی بچه ها و رفتار مادران و به خصوص جمله ی آخرش گرومپی خورد پس کله ام! آه...! ای غربی های همه چیز فهم! ای خدایان رسانه! ای شماها که می فهمید برای تشویق کردن مخاطب حتماً لازم نیست عین حرف را به صورت نرشین روی کلیپ بروید یا یک نفر بیاید توی دوربین زل بزند و تکرار کند، کافی ست یک قدم عقب تر رفت، فضا را کمی بازتر دید و بی جهت گیری یک رفتار فطری را نشان داد!
آخر چه بگویم از این کلیپ و بارفرهنگی آن...؟! چه بگویم از این تبلیغات مستتر در پشت محبت و لطافت و عواطف انسانی! چه بگویم از کرامت بخشی و احترام و عزتی که در پس یک آزمایش ساده که بر نیاز فطری بنا شده، حواله ی زنان می کنند!
حالا هی الکی نقاشی بکشیم که "با یک گل بهار نمی شود" که مثلاً مردم بدوند، بروند سریع بچه دار شوند، آن وقت هیچ کدام از دست اندرکاران به ذهنشان خطور نمی کند که چرا این بچه ها مادر ندارند! می رویم کلیپ درست میکنیم و از بچه ها فیلم میگیریم و وادارشان می کنیم به گفتن اینکه چرا ما خواهر و برادر نداریم و خاله و دایی و عمو چه صیغه ایست، بعد یک لحظه فکر نمیکنیم که ضایع است به این وضوح در زندگی ملت دخالت کردن و از احساسات بچه ها استفاده کنیم برای زورچپان کردن پیام!
حالا به فرض هم ملت، نجیبانه ندید بگیرند و چیزی نگویند اما آخر برادر من! خواهر من! زن و شوهری که علی الدوام سر و کله ی هم می کوبند و کانون گرم خانواده شان محور تشنجات منطقه ایست، یا زنی که مجبور است سر شش ماه کودک شیرخوارش را به مهد بسپارد و غیر از گریه های شبانه ی کودک و بی خوابی و طبیعتاً خواب آلودگی سرصبح و در محل کار، هیچ از لذت مادری نفهمیده، نگران فرهنگ واژگان نوه و نتیجه اش می شود که مثلاً خاله و عمه ندارد؟!
می دانید، مشکل نداشتن یک نگاه جامع است و اینکه ما موضوعات را درکنار هم و در ارتباط هم نمی بینیم، به خیالمان می شود هرچیز را به صورت موضعی و زورچپان حلش کرد، خوب بود کسانی که همِّ این کار را دارند لااقل کمی ادبیات رسانه ای به خصوص مطبوعات و دو کانال تلویزیون را بررسی می کردند و می دیدند که فرهنگ خانواده به دو دوره ی قبل سیاست های کنترل جمعیت و بعد از آن تبدیل شد.
تا فرهنگ جاری در خانواده ها همین باشد، تا زمانی که فرزند را به عنوان یک مصرف کننده در خانواده نه تولید کننده (دقیقاً با همین ادبیات مقاله ها نوشته شده! روزنامه های کیهان و اطلاعات سال 69، 70 را ببینید) ببینیم، تا زمانی که در جامعه، زنان موضوع تمسخر و شوخی و تحقیر در فضای مجازی و حتی تلویزیون باشند و احترام و کرامت شان را حتی خودشان باور نکنند و به تبع آن بزرگی و عزتی برای به دنیا آوردن یک موجود و تربیت او را در خود نبینند، تا زمانی که مردان مسئولیت هایشان را در قبال فرزند و همسر به رسمیت نشناسند و دولت در قبال خانواده ها، هر چه کنیم میخ بر سندان کوفتن است... این خط این نشان!
پ ن: من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
فروغ فرخزاد
در دم چشمها را ببندد و جان به جان آفرین تسلیم کند...