شکواییه

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ/ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

شکواییه

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ/ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

شکواییه

اللهم إنّی اعوذ بک من نفسٍ لاتَشبع
و من قلبٍ لایَخشع
و من علم لایَنفع
و من صلاةٍ لاتُرفع
و من دعاٍ لایُسمع

بچه ها باز هم می میرند، نمی آیی؟

چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ

آلنی اوجا! من یاد گرفته ام که بنویسم. دوبار است که درو تمام شده. نمی آیی؟ من یاد گرفته ام که بنویسم. بچه ها بازهم می میرند. نمی آیی؟ آرخا، همان یک پسر ساتمیش هم مرد. یورگون دختر گالان هم مرد. حال سولدی دختر بزرگ بیلک هم خوب نیست. نمی آیی؟ من و آرپاچی، هردو یادگرفته ییم که بنویسیم؛ اما آت میش، نوشتن را دوست ندارد. می گویند او هفت تا تفنگ گرفته. چشم های خان اوغلان دیگر نمی بیند؛ اما بازهم درد می کند. عرازُدردی روی زمین می نشیند و راه می رود. نمی آیی؟ آق اویلر، خیلی خیلی تنهاست. همیشه بالای تپه می نشیند و جاده ها را نگاه می کند، او صدای چرخ های گاری تو را می شنود... می بینی؟ من یاد گرفته ام بنویسم.

         

                                                                                                                               «مارال»




توضیح: آلنی رفته شهر طبیب بشود، دوا بیاورد که بچه ها دیگر نمیرند و به مارال هم گفته وقتی برمی گردم باید خواندن و نوشتن یاد گرفته باشی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۹
عریضه نویس

نظرات  (۴)

۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۹ زهرا صالحی‌نیا
آتش بدون دود؟

پاسخ:
بلی :)
وای دیدی نیلوفر بانو؟ دیدی گفتم برسی به آلنی و مارال تازه اول جنون زندگی میشه... برگشتن آلنی خودش حکایتیه!

همینطور پاییز سال 88 رو داری برام تداعی میکنی و آه عمیق از دلم سرمیکشه تا آسمون هفتم
پاسخ:

       آه عمیق از دلم سرمیکشه تا آسمون هفتم...

۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۸ محدثه پیرهادی
آخ...
تیترش خودش یک روضه ست

اشک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی