شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ
مردان خدا پردهی پندار دریدند |
|
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند |
هر دست که دادند از آن دست گرفتند |
|
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند |
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند |
|
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند |
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند |
|
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند |
جمعی به در پیر خرابات خرابند |
|
قومی به بر شیخ مناجات مریدند |
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد |
|
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند |
فریاد که در رهگذر آدم خاکی |
|
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند |
همت طلب از باطن پیران سحرخیز |
|
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند |
زنهار مزن دست به دامان گروهی |
|
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند |
چون خلق درآیند به بازار حقیقت |
|
ترسم نفروشند متاعی که خریدند |
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است |
|
کاین جامه به اندازهی هر کس نبریدند |
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی |
|
از دام گه خاک بر افلاک پریدند |
فروغی بسطامی
|
|
|
|
|
|
۲
۰
۹۴/۰۷/۱۸
عریضه نویس