باخانمان
جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ
اوایل خودش فیلم ها را می دید و اگر با معیارهای خودش مناسب بود من را هم می برد و برای بار دوم فیلم را می دید... دوران دبیرستان هم همین جریان بود و البته که سینما رفتن های دوستانه هم کمابیش برقرار شده بود اما سینما رفتن با پدر حال خودش را داشت...
قسمت خواسته اش مربوط می شود به فیلم هایی که من به خاطر دیدن آن ها از پدرم خجالت می کشیدم! واقعیت این است که با وجود اینکه پدرم هرگز مرد سختگیری نبود و بچه هایش را تا جایی که ممکن است آزاد و مستقل بار آورده اما روی مسائل اخلاقی بسیار حساس بود. این بسیار که می گویم، یعنی خیلی بسیار، تا به حدی که حتی همین حالا با این سن و سال هم وقتی با هم تلویزیون می بینیم و طبق معمول دختر و پسری عاشق هم می شوند، من از پدرم خجالت می کشم و سعی می کنم خودم را بی توجه به تلویزیون و سرگرم کاری نشان بدهم!
بله! حالا شما فرض کنید ریخته روی پرده های سینما فیلم هایی که در روشنفکرانه ترین حالتش پر از فحش های رکیک و چارواداری و روابط عجیب و غریب ست و در سطوح لمپن و کوچه بازاریش هم که شوخی های جنسی آدم را از در و دیوار هم شرمنده می کند، چه برسد به کسی چون پدر، من چطور خانوادگی بروم سینما؟!
گذشت تا اینکه پدر یکی از شب های ماه مبارک گفت بیایید برویم سینما، خانوادگی! خواستیم یک جوری از زیرش در برویم، گفتیم شاید دلش بشکند که آن موقع ها که دست چپ و راستش را نمی شناخت، التماسمان می کرد ما ببر سینما حالا برای ما آدم شده! البته پدر که از این حرف ها نمی زند ما به عقل ناقص خودمان این طور آوردیم... گفتیم به چشم! چون می دانست غالب فیلم ها را دیده ام، گفت حالا این دفعه تو بگو کدام را برویم ببینیم! با یک حساب دودو تا چهار تا به این نتیجه رسیدیم که نهنگ عنبر را ببینیم با آن که خودم ندیده بودم! خب پاداش رئیس جمهور که از همان ابتدا خط می خورد، که بی شک جلوی پدر سکته می کردم با آن شوخی های رکیک، گینس هم که ابداً، می ماند عصر یخبندان و نهنگ عنبر! عصر یخبندان هم که فحشا و منکری نبود که به خورد خلق الله ندهد و به حمدلله یک رابطه ی درست، یک انسان پاک در فیلم یافت نمی شد، من می گویم از پدرم شرم می کنم بابت فیلم های تلویزیونی، بعد بروم عصر یخبندان ببینم! هیهات! چی؟! هنر و تجربه؟! اصلاً حرفش را نزنید!
می ماند، نهنگ عنبر که خودمان هم ندیده بودیم، وقتش هم نبود که ببینیم قبل از سینما رفتن خانوادگی و حضور رضا عطاران ما را بسیار می ترساند، او به تنهایی کافی بود برای اینکه تا عمر دارم به روی پدرم نگاه نکنم! سریع با رفقا یک مشورتی گرفتیم و دوستان گفتند، طوری نیست! یک دو تا صحنه است که می شود ندید بگیری! در واقع چاره ای هم نداشتم، بهترین گزینه به نظر می رسید همان بود!
خلاصه که با کلی ترس و لرز التماس و خدایا غلط کردم دیگر دختر خوبی می شوم، خدایا دیگر سر نماز حواسم را جمع می کنم، اتاقم را مرتب می کنم، به همه سلام می کنم، خدایا خودت آبروی مارا حفظ کن و اینها بالاخره با خانواده رفتیم سینما. سر جمع دوبار آب شدیم رفتیم زیر صندلی ها، سه، چهار باری از سالن به هوای آب خوردن و دستشویی بردن بچه ها رفتیم بیرون، چند دقیقه ای هم خودمان را به خواب زدیم! به حمدالله الان زنده ایم...
پ ن: این را همان اواسط ماه مبارک نوشته بودم، نمی دانم چرا ثبت موقت مانده بود! مسأله ای پیش آمد گفتم ثبت دائمش کنم، به درد می خورد!
پ ن2: به نظرم مهم ترین اشتراکی که نشان می دهد مرز فیلم های روشنفکرانه و هنر و تجربه ای با گیشه پسند و تجاری و بزن برقص توهمی بیش نیست همین رکاکت و بی شرمی فیلم هاست که نه تنها کمدی و تراژدی نمی شناسد، تازه سبقت هم می گیرند.
۹۴/۰۵/۱۶