تو یک غزل بخوانی از آن عاشقانه ها
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۹ ق.ظ
این یکی شیرین کاری بلاگفا خیلی بامزه از آب درآمده، این که برگردی به دوسال قبل و هر چه کردی و نوشتی و خواندی، پر! هرکس نگاهش به مسأله طور خاصی ست. دوستان، غالباً یادداشتی حکمت آمیز نوشته اند، گروهی بلاگفا را محکوم می کنند که خاطرات ما را نابود کردی و بقیه خوشحال از برگشتن به گذشته که هلا! وقت جبران رسیده، پند و اندرزی هم چاشنی کار می کنند. البته این بیشتر کار دوستان فیلسوف مسلکم بوده ورنه بودند وبلاگ نویسانی که انگار نه انگار، نه خانی آمده نه خانی رفته...
حالا به لطف دیوانه شدن بلاگفا، وبلاگ بنده ی یاغی هم به سال 92 برگشته... و من وقت نگاه کردن به یادداشت هایم فقط خجالت می کشم! هوم...! بله! کودکانه است اصلاً بگذارید خودزنی ام را این طور ادامه بدهم که بسی ضایع تر از چیزی ست که حتی فکرش را می کردم که در گذشته بوده ام! یادداشت هایم، تفکراتم، استدلال ها، تحلیل ها... وای خدای من انتخاب واژه ها را بگو...!
آمده ام عذربخواهم از همه. همه ی آن ها که وبلاگ قبلی را خوانده اند و آن ها که حالا هم اینجا می خوانند، چرا که شک ندارم دو سال بعد در برخورد با این یادداشت ها همین حال و احوال را خواهم داشت.
دوباره نوشتن همراه این حس خفت بارِ چرند گفتن، فقط یادم می آورد که این دنیای مجازی بیشتر از هرچیز محل خوب پرورش دادن حبِّ نفس و منیّت است... که آدم از هر طرف برود با سر به دیوار خودش می خورد که در پشت این کیبورد و مانیتور تنها چیزی که واقعیت دارد خودِ خودِ من است و نفسی که از هر کوفتی برای پروراندن خودش استفاده می کند...
من را بگو که هی اینستابازان را مسخره می کردم و خودشیفتگی شان را به رخ می کشیدم، فی الحال می بینم که کلاه خودمان بیشتر پس معرکه است...
باری به فضای مجازی فکر کنیم و بلایی که دارد سرمان می آورد و به خدا پناه ببریم از نفسی که به هر ریسمانی چنگ می زند برای له کردن و سقوط بیشترمان... و به خدا پناه میبرم از این یادداشت و هرچه که نوشتم و هرچه که خواهم نوشت...
پ ن: من یک ترانه سر کنم از آن ترانه ها
۹۴/۰۴/۰۷
ترجیح میدم اینطوری نگاه نکنم. لااقل دائمی اینطوری نگاه نکنم.