بهارخوان
خب! صائمی ما را به یک چالش دعوت کرده... چالشِ کتاب هایی که برای عید کنار گذاشته ام، بخوانم!
1) زمانی که یک اثر هنری بودم نوشته ی ایمانوئل اشمیت که من معمولاً او را ایمانوئل کانت!* صدا می زنم و کلی آبروریزی می شود. کلاً هرچه کتاب از او دستم برسد می خوانم در این عید. تا به حال نخوانده ام مگر چیزهای پراکنده ای، غیر از خرده جنایت های زن و شوهری که آن را هم به صورت تئاتر شده، دیده ام! خوب بود!
2) زندگی در پیش رو نوشته ی رومن گاری. من از جمله آدم هایی هستم که از خداحافظ گاری کوپر خوششان نیامد از خودش هم همچنین، منظورم رومن گاری ست. ولی گفتیم این یکی را بخوانیم که ملت خفه مان کردند بس که پرسیدند زندگی در پیش رو را خوانده ای یانه!
3) یک کتاب پیدا کرده ام، باقلوا، اصلاً شما بفرمایید دبه ی عسل! اسمش؟ philosophy goes to the movies یک کتاب عالی برای دوستان اهل سینما که می خواهند با تاریخ فلسفه هم آشنا بشوند و به قولی از رابطه ی فلسفه و سینما هم سردربیاورند. در اصل این کتاب یک اثر مقدماتی برای آشنایی با فلسفه است و توفیرش با بقیه در اینجاست که با استفاده از فیلم های مطرح در سینما این تاریخ را نشان شما می دهد. هم به درد بچه های فلسفه خوانده می خورد که کمی با فیلم و سینما صفا کنند و هم دوستان اهل سینمایی که حوصله کتاب های قطور و خنکِ فلسفی را ندارند. نویسنده اش هم Cristopher Falzon.
اگر کسی کتاب را خواست ایمیلش را بگذارد، فایل pdf را تقدیمش می کنم.
4) چندتا کتاب هم از جلال دانلود نموده ایم که احتمالاً نوکی هم به آن ها بزنیم که جلال خونمان پایین آمده، در عذابیم!
5) کتاب های راسل، چالمرز، استالجر و کلاً هر رطب و یابسی که دستم بیاید برای نوشتن فصل دوم پایان نامه.
.
.
و دیگر هرچه که به مدد انفاس قدسی برسد یا دوستان مرحمت کنند...
پ ن: ما کماکان ادبیات روسیه را دوست می داریم و داستایوسکی را عاشقیم...
* همان کانت خودمان دیگر!
بعداً نوشت: به سلامتی عیدی بچه ها هم جور شد! اینجا