شکواییه

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ/ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

شکواییه

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ/ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

شکواییه

اللهم إنّی اعوذ بک من نفسٍ لاتَشبع
و من قلبٍ لایَخشع
و من علم لایَنفع
و من صلاةٍ لاتُرفع
و من دعاٍ لایُسمع

ظهر تابستان شده، خواب زمستانی به خیر*

يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۱۶ ق.ظ

ما جایی هستیم که باید باشیم و این توافق، بیانیه، اصلاً لحظه به لحظه ی احوالات این روزها چیزی ست که خود خواسته ایم، خوب یا بدش هم فرقی نمی کند... کسی انکار نمی کند که قاطبه ی مردم در کشاکش مشکلات اقتصادی خواهان برداشته شدن تحریم ها بودند و بر مسئولان بود که کاری کنند در این جهت... کارهای زیادی می شد انجام داد که دولت قبلی در رآس آن و دولت فعلی بعد از آن در انجامش اهمال کرد که کار به مذاکره نکشد که انگش بر پیشانی مان بنشیند که تحریم ها ایران را از پای درآورد و آن ها را پای میز مذاکره کشاند، اما خب نشد! یعنی کسی کاری نکرد و در عوض آن ها که نباید حسابی پرکار بودند...

می شد رسانه ها و حزب اللهی های دوربین به دست و قلم زن که حالا یقه پاره می کنند که واانقلاب اسلامیا، وا مرگ بر آمریکا، وا شهدای هسته ایا و این ها... کاری کنند و چیزی که حالا برضدش شعار می دهند را پیش بینی و برای عدم وقوعش برنامه ریزی کنند، نمی گویم نکردند، اما حالا برآیند همه کرده ها و نکرده ها، خواسته ها و نخواسته ها، تصمیم ها و تردیدها، شده چیزی که حالا شده... عده ای راضی و عده ای دیگر ناراضی که اگر عکس این بیانیه هم قرائت می شد همین بود که بود! 

بحث بر سر این نیست که این بیانیه چقدر به نفع و ضرر است، یا اصلاً آمریکا بر سر تعهداتش خواهد ماند یا نه، مسأله این است که ما مسئولیت خودمان را به اندازه ی فعالیت یا انفعالمان بر سر موضوعی که حق یا ناحق می دانیم، بپذیریم و قبول کنیم این چیزی بود که خودمان خواستیم حتی اگر این خواسته، کاذب هم بوده باشد. مردم راه حل مشکلات اقتصادی شان را برداشتن تحریم ها می دانستند، کسی هم راضی به ذلت ایران نبود، کسی راضی به عقب نشینی از حقوق خودش هم نبود حالا این که تعریف عزت و ذلت و حق و عقب نشینی و نسبت آن با تحریم و مشکلات اقتصادی چیست، چیزی بود که رسانه ها با هر منطقی که داشتند برای ما تعریف کردند.

انتخاب ها شد و شد آن چه شد و آن چه که ما خواستیم...


 پ ن 1: برایم عجیب است که بعضی به آمریکا بیشتر اعتماد دارند تا محمدجواد ظریف و امثالهم...!
پ ن 2: برایم خیلی عجیب تر است تفسیرها و برداشت های تا این اندازه متفاوت از یک متن و یک واقعه! هنوز هم رویکردهای پست مدرن و هرمنوتیکی توی کتم نمی رود اما واقعاً نمی شود بدون پیش فرض و پس فرض و انگاره ای غیرمرتبط و بی ربط، یک "چیز" را تحلیل کرد؟!
پ ن 3: انقدر بدم می آید تا یک چیزی می شود که به مذاق بعضی "خیلی خود حزب اللهی پندارها" خوش نمی آید به صحرای کربلا و سقیفه و جنگ جمل و صفین می زنند و مشابه انگاری بی خود می کنند! و جالب که خودشان همیشه مالک و مقداد و ابوذر و حبیب بن مظاهرند و روبه رویی شمر و معاویه و عمروعاص! عبرت تاریخی خیلی خوب است اما داشتن شعور و انصاف و تقوا بهتر است...
* مصرعی از شعر خیلی خوبِ مهدی مظاهری
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۱۶
عریضه نویس

نظرات  (۶)

سلام
بامتنی که نوشتید موافقم
به نظر حقیر هم بعضی ها اصلا قبل از توافق تحلیلشان و موضع گیریشان اماده بود(چه موافق وچه مخالف)
امابه هر حال شد آن چه شد و آن چه که ما خواستیم...
پاسخ:
علیک سلام
بله متأسفانه و غالباً هم با پیش فرض های خودآگاهانه و حتی ناخودآگاهانه ی جناحی.
سلام
خیلی یادداشت خوبی بود.
خیلی خوشم آمد.
تا 90% موافقم.
این حرفتان خیلی زیباست که "این توافق همان چیزی بود که ما می‎خواستیم". اما به‎نظرم دقیق‎تر  این است: «این توافق همان چیزی است که ما هستیم». حرفم خیلی شبیه و نزدیک به سخن شماست، با اندکی تفاوت. به نظرم بهتر است بگویم این نتیجۀ تلاش‎های ماست. ملت، دولت، موافق، مخالف و ...
شاید اگر در بعضی مواقف زمانی امت حزب‎الله آگاهانه‎تر عمل می‎کرد، شاید اگر بعضی از اعضای این گروه گاهی احمق نمی‎شدند، شاید اگر انقلابی‎نمایی خیلی جاها جای انقلابی بودن را نمی‎گرفت ما الآن داشتیم بحث می‎کردیم میله‎های گوآنتانامو (و گوآنتاناموها) را با مواد منفجره بشکنیم یا به صورت نمادین با تبر.
پاسخ:
چه رویای بامزه و زیبایی... بحث راجع به اینکه میله های گوانتانامو را با مواد منفجره بشکنیم یا با تبر به صورت نمادین... تبرش باید روبان هم داشته باشد؟
من هم هروقت به ظهور حضرت صاحب (عج) فکر می کنم اولین چیزی که به ذهنم می رسد این است که چطور خودم را به مکه برسانم! بلیت هواپیما که احتمالاً گیر نمی آید زمینی باید از قبل با کسانی هماهنگ کنم!
جسارتا درمورد تیتر و توضیحش در پایان متن:
هیچ هم شعر زیبایی نبود. خیلی هم شعرهای بی‎نمکی دارند این جناب. به خصوص این شعر و دیگر شعرهای پرت و پلایی که چند سال پیاپی نزد رهبر انقلاب خواندند و در همه‎شان به‎زور یک «یار خراسانی» گنجانده بودند که به هیچ جای شعر نمی‎خورد و قابلیتی جز مجیزگویی نداشتند.
...
تنها زیباییِ شعر، طراوتِ ردیف است که این را هم ایشان از جای دیگر بلند کرده‎اند. نخستین‎بار این ردیف را آقای قزوه وقتی هند بودند و شعرهای عرفانی خوبی می‎گفتند آوردند. جالب است که جناب مظاهری وزن را هم تغییر ندادند:


یاد چرخش‌ها و حق‎حق‌ها و هوهو‌ها به خیر

صبح ابروها مبارک، شام گیسوها به خیر

 

زادروز صحبت پیغمبران راستین

 در سماع قدسی بال پرستوها به خیر

 

گود گل‎ریزان و چرخاچرخِ مردان غیور

ضرب مرشد، پای زنگی، زور بازوها به خیر



(عذرمی‎خواهم بابت این وسواس ادبی و غیرت شعری‎ام که گاه بحث‎ها را به حاشیه می‎برد)
پاسخ:
قطعاً نظر شما در مورد شعر بر بنده که یک مخاطب مشتاق اما عامی به حساب می آیم صائب است اما من از شعر به دلیل تعابیری که داشت لذت بردم...
یا مرا دلبسته ی شب های گیسویت مخواه
یا دعا کن بگذرد صبح پریشانی به خیر

در ندامت نیز مغرورند با یوسف دریغ
با برادرها بگو وقت پشیمانی به خیر

دیر فهمیدند خورشیدیست پشت ابرها
ظهر تابستان شده، خواب زمستانی به خیر

من جامعه شناسی شعر نمی دانم به همین خاطر نیز نمی دانم این "یار خراسانی" تا چه حد می تواند مجیز باشد و یا بلند کردن ردیف تا چه حد قبیح است اما ساده از تعابیر و استعاره ها خوشم آمد.
۱۹ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۵۹ کمی خلوت گزیده!
این آخرشو خوب اومدی! منم خیلی بدم میاد.یعنی اصلا بهم نمیچسبه این مدل حرفا.
حرف حساب بود
روبان هم خلاقانه است. می‎شود نمادین‎ترش کنیم سربند ببندیم به تبر :) :)
بالاخره ما با آرزوهایمان زنده‎ایم. آرزو زندگی را بزرگ می‎کند. مخصوصاً وقتی برایش بجنگی.

*
البته من متّه به خشخاش گذاشتم و خوشا شما که چنین برخورد ساده و بی‎ادا اطواری با شعر دارید. چه خوب است مواجهۀ ساده باجهان. خدا هم همینطور است. ساده است. گفت:
هست رب‎النّاس را با جانِ ناس
اتّصالی بی‎تکیّف، بی‎قیاس

باری، حالا که متّه را شروع کردم بگذارید تمامش کنم: الآن پذیرفتم که بیت اول و بیت سومی که نقل کردید زیبا هستند. اما خداییش معنای بیت دوم مخدوش است!
واینکه قطعاً زمینۀ متن بر نگاه من به متن تأثیر گذاشته. شاید شما هم اگر دانسته‎های مرا می‎دانستید همینگونه قضاوت می‎کردید.

پ ن: نگفتم بلند کردن ردیف قبیح است! «بلند کردن» را به معنای «سرقت» به کار بردم. در گویش مردم تهران هست این. منظورم هم این بود که این شعر چقدر در ساختار موسیقایی تکراری است. بگذریم.
پاسخ:
هوم! جنگیدن برای آرزوهاست که ما را از ورطه ی روزمرگی و بی خاصیتی دور نگه می دارد، خدا این آرزوها را از ما نگیرد...آمین!

بلی! عامی بودن خیلی خوب است، خیلی کیف دارد...
حدس زدم چیزهایی هست که من نمی دانم! به هرحال من هم بلند کردن را در همان معنی گرفتم اما مگر شما شاعرها چیزی به نام استقبال ندارید؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی